خطای شناختی فاجعه سازی یا درشت نمایی موجب میشود فرد حوادث را بدون توجه به تناسب آن در نظر بگیرد و هر اتفاقی را یک فاجعه تلقی کند.
انسان در طی سالهای رشد خود بنا بر تجربهها و گاه یادگیریهای زیانبار قواعدی وضع میکند که ممکن است انعطاف ناپذیر بوده و در بسیاری از موارد به دادههایی که ذهن از دنیای اطرافش دریافت میکند فرم داده و آنها را باب میل خود تغییر میدهند. خطاهای شناختی مثل آینه و یا دوربینی هستند که اشکال را به همانگونه که هستند باز نمایی نمیکنند، بلکه شکلهای عجیب و غریبی از اشیاء را نشان میدهند. این تحریفات شناختی یا الگوهای تفکر غیر منطقی در فرد نهادینه شدهاند و باعث میشوند که فرد درک درست و منطقی از مسائل نداشته باشد. این الگوهای تفکر اغلب افکار و احساسات منفی را تقویت کرده و مداومت در داشتن این نگرش منفی نسبت به خود، آینده و دنیا باعث اضطراب و افسردگی و بیماریهای روانی میشود. یکی از این خطاهای شناختی، خطای شناختی فاجعه سازی نام دارد.
تمایل به اغراق کردن موارد خوب یا بد در دیگران، و فاجعه جلوه دادن مسایل کوچک را درشتنمایی میگویند. افراد با خطای شناختی فاجعه سازی از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه میکنند و از سوی دیگر، اهمیت جنبههای مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد میکنند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم میگیرند، در صورت انجام کاری خطا، این اشتباه خود را خیلی پررنگتر از حد و حدود واقعی آن اشتباه میبیند.
در واقع فرد در فاجعهسازی بر این باور است که آنچه اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که قادر به تحمل آن نیست. جملات غیرمنطقی و غیرعاقلانه و ارزیابیهای منفی زیر نمونههایی از درشتنمایی است که اغلب در گفتوگوهای افراد رایج است: خیلی افتضاح شد. واقعا وحشتناک است. فاجعه است. این چه سرنوشت نفرتانگیزی است. از من بدبختتر و بیچارهتر کسی وجود ندارد. مثل یک کرم تحقیرم میکنند. آبرویم رفت. تمام زندگیام خراب شد. چون مشروط شدم پس آدم بیکفایتی هستم و...
افراد با این خطای شناختی چون نگاه فاجعهآمیزی به مسایل دارند، خودشان را در برابر مشکلات ناتوان میبینند و به شدت احساس درماندگی کرده و افسرده میشوند و مسلما احساس ناخوشایندتری را هم تجربه خواهند کرد. شما معتقدید آنچه که روی داده است یا روی خواهد داد چنان اسفناک و غیر قابل تحمل خواهد بود که یارای ایستادگی در برابر آنرا نخواهید داشت و این از کاه کوه ساختن منجر به تشدید اضطراب میشود و تشدید اضطراب منجر به تشدید اجتناب میشود.
فرض کنید شخصی دوست قدیمی خود را میبیند و به او سلام میگوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمیدهد. او از این مسئله ناراحت میشود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی میکند. این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود میکند.
در مثالی دیگر فردی را فرض کنید که قبل از شرکت در مصاحبه استخدامی بهشدت نگران است و افکار منفی مانند اینکه نتیجه فاجعه خواهد شد را در ذهن خود مرور میکند. فاجعه خواندن استخدام نشدن در یک شغل بهخصوص نمونهای است از خطای شناختی درشت نمایی. این فرد با این تفکر منفی ابعاد مسئله رو بیتناسب میبیند. جنگ دوم جهانی فاجعه بود آیا استخدام نشدن در یک شغل میتواند فاجعه تلقی شود؟ در نهایت شاید بتوان از کلماتی مانند متاسفانه یا بد بیاری گفتگو کرد، اما همین اندازه هم تجربه گرانبهایی است. شاید او مجبور باشد که قبل از استخدام شدن دستکم در ده مصاحبه استخدامی شرکت کند اما سرنوشت کامل زندگی او با هیچ مصاحبهای رقم نمیخورد.
برای آشنایی با سایر خطاهای شناختی و نیز چگونگی اصلاح آن برای داشتن احساس بهتر به مقاله زیر مراجعه نمایید:
گروه روانشناسی ستاره